۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

گریه نداره

چه حالی داد وسوسه امروز که تو اینجا بنویسم. ممنون آقی فیلترینگ که ۲۰روزه نمی‌ذاری برم توئیتر!
یه پارکی نزدیک این روزنامه قراضه هست که می‌رم واسه استعمال دخانیات. یه کسی هم اونجاست که همیشه خدا اونجاست. دیروز اون یارو داشت سرش رو می‌شست، کمی اونو تماشا کردم بعد یه دختر بچه‌ای اومد پول خواست و با هم رفیق شدیم. دختره می‌پرسید که از پلیس می‌ترسم یا نه، چون به خاطر سیگار می‌گیرتم، شوهر دارم یا نه که وقتی گفتم نه گفت مادرش سه تا شوهر داره ... یادم افتاد ۵سال پیش با همین اتفاق یک ماه اشک می‌ریختم. ولی شاد و شنگول برگشتم سرکارم. حالا یا من رذل شدم و عادت کردم یا به قول دلی دیگه خودم هم کمی وضعم از اونا بهتره.