۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

گریه نداره

چه حالی داد وسوسه امروز که تو اینجا بنویسم. ممنون آقی فیلترینگ که ۲۰روزه نمی‌ذاری برم توئیتر!
یه پارکی نزدیک این روزنامه قراضه هست که می‌رم واسه استعمال دخانیات. یه کسی هم اونجاست که همیشه خدا اونجاست. دیروز اون یارو داشت سرش رو می‌شست، کمی اونو تماشا کردم بعد یه دختر بچه‌ای اومد پول خواست و با هم رفیق شدیم. دختره می‌پرسید که از پلیس می‌ترسم یا نه، چون به خاطر سیگار می‌گیرتم، شوهر دارم یا نه که وقتی گفتم نه گفت مادرش سه تا شوهر داره ... یادم افتاد ۵سال پیش با همین اتفاق یک ماه اشک می‌ریختم. ولی شاد و شنگول برگشتم سرکارم. حالا یا من رذل شدم و عادت کردم یا به قول دلی دیگه خودم هم کمی وضعم از اونا بهتره.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست خوبم باید ازشما وتمام دوستانی که برای تحقق حقیقت تلاش می کنند قدرشناس بود
برای آشنايي هر چه بیشتر با معلم تفکر و انديشه ، نظريه پرداز معناگراي ايراني و رهبر جمعيت ال ياسين ، استاد ايليا رام الله (پيمان فتاحي) می توانید به سایت زیر مراجعه کنید
www.ostad-iliya.org

ناشناس گفت...

welcome back

من گفت...

چه عجب... بعد از یکسال...
منتظر نوشته های بعدی هستم.
آذر تبرستانی

محيا گفت...

روزي كه بعد از عمري نوشتي،دختر!مخلصيم خفن!

زئوس گفت...

خلق شدن يا فقط از سنت ها تبعيت كردن. فكر مي كني كه ميبري ولي يك روز سقوط خواهي كرد.سكوت از
درد به خود مي پيچد همه چيز به سياهي ختم مي شود همه ما قرباني هستيم

آپ شد

Open Up Your Mind

سلام گفت...

زیبا بود
یادم افتاد ۵سال پیش با همین اتفاق یک ماه اشک می‌ریختم...
به من هم سر بزنید
با مهر

rud گفت...

در این شکی نیست که سنتهای انسانیت رو به فراموشی میره اما باور کن رذل شدن به این راحتی ها نیست.کلی زمان میبره.من هم میشنوم.گویا عادت شده .اگر عادت نشه چه باید کرد؟